دلنوشته

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شخصیت حضرت ابوالفضل

08 آذر 1391 توسط جهان آرا

شخصيت حضرت عباس (ع) پيش از واقعه کربلا

عَبَسَتْ وُجُوهُ الْقَوْمِ خَوفَ الْمَوْتِ
وَالْعَباسُ عليه‏السلام فيهِمْ ضاحِكٌ يَتَبَسَّمٌ

لَوْلا الْقَضا لَمَحَا الْوُجُودُ بِسَيْفِهِ

وَاللّه‏ُ يَقْضى ما يَشاءُ وَيَحْكُمُ(1
)

(سيدجعفر حلّى)

اشاره

زندگانى حكمت‏آميز و غرور آفرين پيشوايان معصوم عليهم‏السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نكات عالى و آموزنده در راستاى الگوگيرى از شخصيت كامل و بارز آنان بوده و نيز درسهاى تربيتى آنان نسبت به فرزندان خويش، در تمامى زمينه‏هاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق كاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهل بيت عصمت عليهم‏السلام و به ويژه براى نسل جوان، خواهد بود.زندگانى پرخير و بركت اهل بيت عليهم‏السلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است و پرداختن به بُعد حماسى و عرفانى زندگانى آنان و فرزندانشان كه در معرض پرورش و تربيت ناب اسلامى قرار داشته‏اند، براى عامه مردم و بويژه جوانان، جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبليغ دينى خواهد بود.اين نوشتار سعى دارد با بررسى زندگانى حضرت عباس عليه‏السلام پيش از رويداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، با نگاهى به فعاليتهاى دوران نوجوانى و شركت وى در جنگها، چهره روشن‏ترى از ابعاد حماسى شخصيت آن حضرت را به تصوير كشد.
ولادت و نامگذارى

داستان شجاعت و صلابت عباس عليه‏السلام مدتها پيش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام از برادرش عقيل خواست تا براى او زنى برگزيند كه ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دين و كيان ولايت باشد.(2) او نيز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربيعه» را براى همسرى مولاى خويش انتخاب كرد كه بعدها «ام البنين» خوانده شد. اين پيوند در سحرگاه جمعه، چهارمين روز شعبان المبارك سال 26 هجرى به بار نشست.(3)
نخستين آرايه‏هاى شجاعت، در همان روز، زينت بخشِ غزل زندگانى عباس عليه‏السلام گرديد: آن لحظه‏اى كه على عليه‏السلام او را «عباس» ناميد. نامش به خوبى بيانگر خلق و خوى حيدرى او بود. على عليه‏السلام طبق سنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سينه چسباند و بازوان او را بوسيد و اشك حلقه چشمانش را فرا گرفت. ام البنين عليهاالسلام از اين حركت شگفت زده شد و پنداشت كه عيبى در بازوان نوزادش است. دليل را پرسيد و نگارينه‏اى ديگر بر كتاب شجاعت و شهامت عباس عليه‏السلام افزوده شد. اميرالمؤمنين عليه‏السلام حاضران را از حقيقتى دردناك اما افتخارآميز، كه در سرنوشت نوزاد مى‏ديد، آگاه نمود كه چگونه اين بازوان، در راه مددرسانى به امام حسين عليه‏السلام از بدن جدا مى‏گردد و افزود: «اى ام البنين! نور ديده‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بريده، دو بال به او ارزانى مى‏دارد كه با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز در آيد؛ آن سان كه پيش‏تر اين لطف به جعفر بن ابى طالب شده است.»(4)
اشك در چشمان ام البنين عليه‏السلام حلقه زد، اما هرگز فرونچكيد؛ چرا كه اينگونه، طالع فرزند خود را بلند مى‏ديد و هيچ چيز را برتر از اين نمى‏پنداشت كه فرزندش، فدايى راهِ امام خويش گردد. شادىِ جشنِ ميلاد عباس عليه‏السلام با گريه درآميخت و شيرينى خرسندى تولد او با بغض سنگين حسرت، فرو خورده شد؛ ولى افتخار و غرور از چشمان همه خوانده مى‏شد.

خاستگاه تربيتى

عباس عليه‏السلام در گستره‏اى چشم به جهان گشود كه رايحه دل‏انگيز وحى، فضاى آن را آكنده بود و در دامان مردى سترگ پرورش يافت كه بر كرانه‏هاى تاريخ ايستاده بود. در خانه‏اى رشد كرد كه از زيور و زينتهاى دنيايى تهى، اما از نور ايمان سرشار بود؛ خانه‏اى گلين با درى چوبى كه يادگار خانه‏دارى زهرا عليهاالسلام بود؛ خانه‏اى كه دهليز آن كانون خاطراتى تلخ و جانكاه براى على عليه‏السلام بود و شايد با هر رفت و برگشت از آن، تلخى داغى سترگ، گلويش را مى‏فشرد؛ داغ زهرا عليه‏السلام و دهليزخانه يادگارى بود از شجاعت و شهامت زنى در دفاع از امامت تا پاى جان.
پيداست كه عباس عليه‏السلام نيز از همان آغاز و در همان خانه با مفهوم ستيز با ظلم آشنا شده است و از همانجا زمينه‏هاى ايستادگى و جانفشانى در راه حق در او به وجود آمده است. در محضر پدرى كه پدر يتيمان بود و غمخوار و همزبان غريبان؛ پدرى كه لقمه‏هاى اشك آلود را با دست خود در كام يتيمان مى‏گذاشت و 25 سال، و هر روز ثمره دسترنج خود را با نيازمندان تقسيم مى‏كرد. پدرى كه افسار دنيا را رها كرده بود و از هر تعلق وارسته و از هر كاستى پيراسته بود. مردى كه مدال سالها پيكار در ركاب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به گردن آويخته بود و بتهاى جاهليت را شكسته و خيبرهاى الحاد را در هم نورديده و فتح كرده بود و در دامان مادرى كه انگيزه ازدواج شوهرش با او را تا دم مرگ از ياد نبرد و آن را بُن مايه تربيت فرزندان برومندش قرارداد؛ او كه از همان آغاز فرزندان خود را بلاگردان فرزندان فاطمه عليهاالسلام خواست و پس از شهادت شوهر مظلومش، على عليه‏السلام ، هرگز در حباله مردى ديگر قرار نگرفت.(5)

 نظر دهید »

شهید محمدرضاحقیقی

21 اردیبهشت 1391 توسط جهان آرا

محمد رضا حقیقی را می شناسی؟

همان شهیدی كه خنده او در هنگام دفن پیكر مطهرش مشهور است.

محمدرضا چهارسالگی ات یادت هست؟ آن هنگام كه اولین حرف زشت را در خیابان شنیده بودی،

شهید محمد رضا حقیقی

بغض كرده بودی كه حرفی را شنیده ام كه اگر بگویم دهانم نجس می شود ! تو در چهارسالگی ناپاكی باطنی را از كجا می فهمیدی؟ یا سیزده سالگی ات ؟

• دوستانش برایم گفتند كه وقتی نماز جماعت تمام شد و همه رفتند محمدرضا سر گذاشت به سجده و مدتی همان جور ماند. خشكش زده بود هرچه صبر كردند او سر از سجده بر نداشت یكی از بچه ها گفت خیال كردیم مرده ! وقتی بلند شد صورتش غرق اشك بود از اشك او فرش مسجد خیس شده بود . پیرمردی جلو آمد و پرسید : بابا ! چیزی گم كرده ای ؟ پاسخ شنید نه . پرسید چیزی می خواهی پدرت برایت نخریده؟ سری تكان داد كه نه . پرسید : پس چرا اینجور گریه می كنی ؟ گفت : پدر جان! روی نیاز ما به خداست  اگر من در سجده مرادم را نگیرم پس كی بگیرم؟

• بعد از ظهری تو همان خانه ای كه در اهواز داشتیم استراحت می كردم اغلب همسایه هامان عرب بودند . سر و صدای بچه هایی كه در كوچه بازی می كردند آسایش را از ما سلب كرده بود تازه چشمهایم گرم شده بود كه با صدای شكستن شیشه از خواب پریدم . از وحشت بدنم می لرزید… با بی توجهی گفتم :

ای خدا من از دست این بچه عرب ها چه كنم؟

روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده       وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

محمد رضا تا این حرف را شنید نگاهی به من كرد از آن نگاه ها پیش رویم ایستاد و گفت : بابا چه گفتی؟

با غیظ حرف خودم را تكرار كردم .

اخم هایش را درهم كشید و گفت : ‌باید بروی و از همه همسایه ها از بالا تا پایین كوچه عذر خواهی كنی . شما غیبت همه ی عرب ها را كردی بستانی ها سوسنگردی ها و …

من آنروز به او خندیدم در حالیكه باید به زبانی كه لجام آن گسیخته بود می گریستم.

• در گوشه ای از دفتر خاطراتت شعر زیبای حافظ را به خط خوش نوشته بودی : آذر ماه 1364

روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

شهید محمد رضا حقیقی

من كه خبر نداشتم پدرت آن را چون جان شیرین نگهش داشته بود و به من نشان داد شاید اگر خودم ندیده بودم باور نمی كردم تو به جای عبارت « فارغ و آزاد» با خط خود نوشته بودی « خرم و دلشاد»  حالا شعر حافظ اندكی تغییر كرده بود

وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر

چه كسی می دانست این دعا دو ماه دیگر مستجاب خواهد شد؟ اجابت این دعا همان و آن خنده ی دندان نما همان!

• محمد رضا! من مانده ام كه تو چه كردی كه خدا این گونه سخنت را شنید و دعایت را اجابت كرد؟ تو چه دیدی كه با لب خندان رفتی؟ آن چه جذبه ای بود كه دگر بار روح تو را به جسم تو بازگرداند؟

هزاران نكته دارد زندگی اش، یك از یك زیباتر، با شكوهتر، اگر خواستی بیشتر بدانی از كتاب « می شكنم در شكن زلف یار» صفحه خنده دندان نما را بخوان، حكایت محمد رضا را كه وعده ی دیدار گرفت لبخندش ثابت می كند .

لینک ثابتلینک ثابت1 نظر »
 1 نظر

عرفان حضرت زهرا(س)

19 اردیبهشت 1391 توسط جهان آرا

 

دست تكوين و تشريع، انسان را به مقامى مى‏رساند كه حقيقت هستى، مشهود او مى‏گردد. و نظاره‏گر نور و زيبايى مطلق مى‏شود و جز به محبت و عشق حق نمى‏انديشد و جز به صلابت حق حركت نمى‏كند و سخن نمى‏گويد، حوادث اجتماعى و سياسى جامعه، خردلى از عشق او نمى‏كاهند و او را بر عليه هستى برنمى‏انگيزند؛ زيرا كه با شهود خويش به حقيقت هستى راه يافته و در هستى جز خير و زيبايى و محبت و لذت چيزى نمى‏يابد و شاديها و غمها را ناشى از ماهياتى مى‏بيند كه در آن جز فنا و نيستى نيست. او هيچ چيز را جز رؤيت محبوب بر خود نمى‏پسندد به اين حقيقت رسيده است كه به هر چيز تعلق حاصل كند مظهر او خواهد گشت، لذا دل به جز خدا نمى‏بندد و تعلقى جز به خدا حاصل نمى‏كند تا مظهر اسماء و صفات او باشد و مجلاى جميل او گردد.


عارف بزرگ محمد على شاه‏آبادى در كتاب خود(1) به بيان مراتب حضور قلب پرداخته،آنگاه راجع به مرتبه‏ى هفتم مى‏فرمايد:
مرتبه‏ى هفتم و آن عبارت است از مقام هدايت و ايصال به طريق و صراط ذات پروردگار كه عبارت است از ايصال به طريق اسماء و صفات او؛ زيرا اسماء و صفات عين ذات پروردگار است و چون عابد، به اين مقام نائل شود مورد تجليات اسماء و صفات حق واقع گردد و اسمى بعد از اسمى بر او تجلى كند و صفتى بعد از صفتى بر او ظاهر گردد تا اينكه غافل از صفات خود متخلق به اخلاق پروردگار شود و از اين مقام كه مقام فناى صفاتى است، تعبير به مقام «طمس» (پاك‏شدگى) مى‏كنند…


در مرتبه‏ى هشتم به مقام شهود حق به تمام كمال و جمال، و در مرتبه‏ى نهم به مرتبه‏ى عشق و محبت نسبت به ذات مقدس پروردگار كه موجب فناى در ذات حق است مى‏رسد انسان به مقام اسماء و صفات رسيده دست نياز جز به درگاه بى‏نياز دراز نمى‏كند و جز در آستانه‏ى عظمت او زانو نمى‏زند، با زبان تشريع فقر وجودى خويش را اظهار كرده و عاجزانه نيازمنديهاى درونى خويش را بر معبودش عرضه مى‏دارد:
«الهى كَسرى لا يَجْبُرُهُ اِلا لُطفُكَ وَ حَنانُكَ وَ فَقْرى لا يُغنيهِ اِلّا عَطفُكَ وَ اِحسانُكَ وَ رَوْعَتى لا يُسَكِّنُها اِلا اَمانُكَ و ذلَّتى لا يُعزُّها اِلّا سُلطانُكَ وَ اُمنيتي لا يُبَلِّغُنيها اِلّا فَضْلُكَ وَ خَلتَّى لا يَسُدُّها اِلّا طَولُكَ وَ حاجَتى لا يَقضيها غَيْرُكَ… وَ غُلتَّى لا يُبَرِّدُها اِلّا وَصْلُكَ وَ لَوْعَتى لا يُطفيها اِلّا لِقاوُكَ وَ شَوقى اِلَيكَ لا يَبُلُهُ اِلّا النَّظَرُ اِلى وَجْهِكَ وَ قَرارى لا يَقِرُّدونَ دُنُوّى مِنكَ وَ لَهْفَتى لا يَرُدُّها اِلّا رَوْحُكَ…» (2)


«خدايا شكستگى و نقص مرا جز لطف و رحم و دلسوزيت اصلاح و درست نمى‏كند، و نيازمنديم را جز به توجه، مهربانى و احسانت مبدل به بى‏نيازى نمى‏كند، و بيم و هراسم از جز امان تو تسكين ندهد، و جز سلطنت تو ذلت و خوارى مرا مبدل به عزت نمى‏گرداند و جز فزونى بخششت مرا به آرزويم نرساند و نقص مرا جز عطاى ممتدت از بين نمى‏برد و غيرت و حاجتم را برنياورد… و حرارت اشتياقم را جز وصال تو فرونمى‏نشاند، و سوز و گداز قلبم را جز لقاى تو خاموش نكند، و جز نظر به وجه و جمالت شوق مرا به تو بهبودى نبخشد، و آرامشم بدون نزديكى كاملم به تو برقرار نشود، و جز نسيم روح و جانت، افسوس و اندوهم را دفع نكند…».
اينك پس از بيان كوتاهى در مورد انسان عارف، به مقام عرفانى فاطمه- سلام‏اللَّه عليها- در حدود فهم خود مى‏پردازيم:


شرايط تكوينى در انسان وجود دارد كه بسيار مؤثر در كارهاى ارادى و اختيارى او هستند؛ اگر اين شرايط مثبت باشند، در رفتار و افكار نيز تأثير مثبت خواهند گذاشت بخصوص اگر توأم با تعليم و تربيت صحيح و مثبت نيز باشند، اثرگذارى جهان مثبت تكوينى بستگى به مرتبه مثبت بودن آن دارد.
فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- داراى خصوصياتى در بعد تكوين هست كه عرفان كامل تكوينى را قبل از آفرينش او در طبيعت، در او ايجاد كرده است، او از نظر تكوينى معصوم است. تنزل نور او در صلب پاك و آنگاه در رحم پاك و نمو جسمش از غذاى حلال كه به همراه تسبيح و تقديس خدا تناول شده است، زمينه‏ى عصمت تشريعى را فراهم آورده است، لذا شرايط و زمينه‏ى تكوينى به گونه‏اى بوده است كه در رحم به ستايش، حمد و ثناى خدا مشغول بوده است.


تربيت و پرورش زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- در دامان پاك خديجه- عليهاالسلام- و در كنار پدرى كه رسول خداست، زمينه را براى ظهور عرفان تشريعى هر چه بيشتر آماده مى‏ساخت. او لحظه‏اى از ياد خدا غافل نگشت و آنى از انجام تكاليف الهى و انسانى سرباز نزد، سراسر زندگى او نور است. عرفان او در اين مطلب متجلى است كه خداوند با غضب او غضب مى‏كند و با خشنودى او خشنود مى‏گردد (3)
ظهور عرفان او در آيه‏ى:
«اَنَّ الَّذينَ يُؤذوُنَ اللَّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُم اللَّه فِى الدُّنيا وَ الاخِرَةِ وَ اَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً» (4)


مى‏باشد، چرا كه اذيت كردن او اذيت نمودن خداوند است(5)


تجلى عرفان بانوى بزرگ اسلام و دخت رسول‏اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- در قلب و جوارحى است كه به فرموده‏ى پدر بزرگوارش حضرت محمد- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- پر از ايمان و يقين است:
«انّ ابنتى فاطمة ملأ اللَّه قلبها و جوارحها ايماناً و يقيناً؛ (6) براستى خداى بزرگ قلب و جوارح دخترم فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- را از ايمان و يقين پر كرده است».
عرفان زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- در يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان؛ يعنى، حسن و حسين- عليهماالسلام- جلوه كرد (7) عرفان او فوق عرفان زنان عالم است (حتى آسيه، خديجه و مريم) و خداوند برگزيد (8) و او را افضل زنان اهل ارض قرار داد (9)
«قالت فاطمة- عليهاالسلام- فقال لى: أما ترضين أن تأتى يوم القيامة سيدة نساء المؤمنين او سيدة نساء هذه الاُمَّة» (10)


«فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- فرمود: پدرم رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- به من فرمودند: آيا راضى و خشنود نيستى كه روز قيامت بيايى در حالى كه سيده‏ى زنان مؤمنين يا سيده‏ى زنان اين امت باشى».
و نيز نبىّ گرامى اسلام- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- فرمود: «و فاطمة سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين؛ (11) و فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- سيده‏ى زنان جهان از اولين و آخرين است». مجلاى شهود زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- خطبه‏ى فصيح و بليغ اوست در دفاع از ولايت و از حقش، خطبه را با حمد و ثناى الهى شروع مى‏كند:
«الحمداللَّه على ما انعم و له الشكر على ما الهم والثناء بما قدم…؛ حمد و ستايش خدا را بر آنچه ارزانى داشت و بخشيد، و شكر او را بر آنچه الهام فرمود و سپاس خدا را به آنچه پيش فرستاد و اهدا فرمود…».
«… كوّنها بقدرته و ذرَأها بمشيته من غير حاجة منه الى تكوينها و لا فائدة له فى تصويرها الّا تثبيتاً لحكمته و تنبيها على طاعته و اظهاراً لقدرته، تعبّداً لبريته و اعزازاً لدعوته…»
«… پديده‏ها را به قدرتش به وجود آورد و به مشيت و خواست خويش بيافريد بدون اين كه نيازى به آفرينش آنها داشته باشد، براى او سودى در اين خلقت نبود جز اين كه حكمت خويش را به ثبوت برساند و خلق را بر طاعتش آگاه گرداند و قدرتش را اظهار نمايد و آفريدگان را به عبادت وادار كند و دعوتش را بزرگ و شكست‏ناپذير گرداند…».


زهرا راضى و خشنود به مقدرات الهى و رضاى الهى است و آنجا كه وظيفه، صبر باشد، بر مصائب صبر مى‏كند، لذا در پايان خطبه فرمود:
«و يصير منكم على مثل خزّ المدى و خز السنان فى الحشا…؛ (12)اين آهى است كه در سينه‏ى پردرد من كه ديگر طاقت تحمل آن را نداشتم و خواستم اين اندوه را از دل پر درد بيرون افكنم و حجت را بر شما تمام كنم».
ظهور عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در محراب عبادت بود آنگاه كه براى ستايش حق مى‏ايستاد، هفتاد هزار فرشته‏ى مقرب بر او سلام مى‏كردند و او را به جمله‏اى مى‏خواندند كه ملائك مريم را با آن ندا مى‏كردند:
«فيقولون يا فاطمة- سلام‏اللَّه‏عليها- انّ اللَّه اصطفاك و طهرك واصطفاك على نساءالعالمين (13) پس مى‏گفتند: اى فاطمه! براستى خدا تو را برگزيد و پاك و طاهر گرداند و تو را بر زنان جهانيان اختيار فرمود».
امام حسين- عليه‏السلام- از برادرش امام حسن- عليه‏السلام- نقل مى‏فرمايد كه:
«رأيت امّى فاطمة- سلام‏اللَّه‏عليها- قامت فى محرابها ليلة جمعتها فلم تزل راكعة ساجدة حتى اتضّح عمود الصّبح و سمعتها تدعو للمؤمنين والمؤمنات و تسميهم و تكثر الدعاء لهم و لا تدعو لنفسها بشى‏ء، فقلت لها: يا امّاه لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك؟ فقالت: يا بنىّ! الجار ثمّ الدار» (14)
«مادرم فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- را در شبى ديدم كه در محرابش ايستاده بود متوجه ايشان بودم، پس آنقدر به ركوع و سجده رفت تا اين كه عمود صبح نمايان شد. و شنيدم كه براى زنان و مردان مؤمن دعا مى‏كرد و اينها را نام مى‏برد و برايشان زياد دعا نمودند اما براى خودشان هيچ دعا نكردند. به مادرم گفتم: اى مادر چرا براى خودتان دعا نكرديد آن چنانكه براى غير خودتان دعا نموديد؟ پس فرمود: اى فرزندم! اول همسايه سپس خانه».
حسن بصرى در توصيف فاطمه زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- مى‏گويد:
«ما كان فى هذه الامة اعبد من فاطمة كانت تقوم حتى تورم قدماها (15) او عابدترين مردم بود و آنقدر در عبادت خداى متعال ايستاد تا اينكه پاهاى مباركش ورم نمود».
ظهور عرفان زهراء- سلام‏اللَّه‏عليها- در تمجيد خدا از اوست، خداوند او را بر عبادش گرامى داشته است، رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- فرمودند:
«… متى قامت فى محرابها بين يدى ربّها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة السماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الارض و يقول اللَّه عزّ و جل لملائكته: يا ملائكتى انظروا الى امتى فاطمة سيّدة امائى قائمة بين يدى ترتعد فرائضها من خيفتى و قد أقبلت بقلبها على عبادتى، اشهدكم أنّى قد أمنت شيعتها من النّار» (16)


«… هر زمان كه در محراب در محضر پروردگارش- جل جلاله- مى‏ايستاد نورش بر فرشتگان آسمان مى‏درخشيد آن چنانكه نور ستارگان بر اهل زمين پرتو مى‏افكند. خداى عزّوجلّ به فرشتگان مى‏فرمايد: اى فرشتگان من! نظر به كنيز من فاطمه سيده‏ى كنيزانم بنماييد كه چگونه در محضرم ايستاده و از ترس من به خود مى‏لرزد و با قلب و تمام وجودش بر عبادات من اقدام كرده است. به شهادت مى‏گيرم شما را كه براستى شيعيانش را از آتش در امان قرار دادم».
صبر فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- بر گرفتاريها و ستمها، در تمام دوران حياتش، بيانگر اين است كه او يك آن و به اندازه‏ى خردلى از ياد خداى متعال غافل نبوده و با تن دادن به قضا و قدر الهى، زمينه‏ى عرفان و شهود در مرتبه‏ى عاليتر را مى‏جسته است. گرفتاريها، رنجها، و گرسنگيها و… نه تنها (هر چند ناچيز) تأثير منفى در روح متعالى او ننهاد بلكه عاليترين اثر مثبت در جهت عشق و توكل به اللَّه را در او گذاشت.
آرى، فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- با علم شهودى خويش يافته بود كه حقيقت انسان، حقيقتى شهودى است و كمال آن در گرو پيوند او با شهود مطلق است، و لذا رنج و دردى كه اين پيوند را قويتر كند، نه تنها درد و رنج نيست بلكه خود نعمت است و اين مصداق قول امام موسى بن جعفر- عليه‏السلام- است كه فرمود:


«لن تكونوا مؤمنين حتى تعدّوا البلاء نعمة (17)هرگز در صف مؤمنين قرار نمى‏گيريد مگر اين كه بلا و گرفتارى را نعمت خدا بشمار آوريد».
رنج و مصيبتى كه زهراى اطهر در دوران كوتاه عمرش تحمل نمود بسيار اعجاب‏آور است چرا كه رنجى به پايان نمى‏رسيد مگر اينكه رنج تازه‏اى جاى آن را مى‏گرفت، فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- روزگار پر مشقت رسالت پدرش را در مكه درك كرده، در همان حال كه شاهد اذيت و آزار مشركين نسبت به پدرش بود، در فراق مادرش حضرت خديجه- سلام‏اللَّه‏عليها- را نيز رنج مى‏برد. رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- در اكثر اوقات وقتى به جهت اذيت و آزار مشركين و دورى خديجه- عليهاالسلام- با چهره‏اى غمناك و محزون وارد خانه مى‏شد، با چشمهاى اشكبار دختر عزيزش كه در فراق مادر مى‏گريست، روبرو مى‏گشت.


روزى پيامبر گرامى اسلام- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- در مسجدالحرام مشغول نماز بود كه عده‏اى از مشركين او را مسخره مى‏كردند و در صدد آزارش برآمدند؛ يكى از آنان بچه‏دان شتر را- كه تازه ذبح شده بود- برداشت و با همان آلودگيهايش بر پشت مبارك آن حضرت كه در حال سجده بود، افكند حضرت فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- نير در مسجد حضور داشت وقتى اين منظره را ديد بسيار ناراحت شد و با چشم گريان خودش را به پدر رسانيد و بچه‏دان را برداشت و به دور افكند، پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- بعد از نماز بر آن جمعيت (بى‏ادب) نفرين كرد (18) مصيبتهاى وارده بر فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در سالهايى كه رسول خدا با مشركين و ملحدين مى‏جنگيد و بعد از رحلت آن حضرت، بر كسى مخفى نيست. او براى گرفتن حق خويش و حق همسرش و براى دفاع از ولايت، تمام سختيها را تحمل كرد؛ پهلوى او را شكستند، به صورتش سيلى زدند، بين راه خانه و مسجد آزارش دادند، بازوى او را كبود كردند.
عبدالفتاح عبدالمقصود در كتاب امام على- عليه‏السلام- مى‏نويسد:
«… على- عليه‏السلام- سكوت و كناره‏جويى را جايز نمى‏داند و از جاى برمى‏خيزد تا شايد دادرسى و كمكى براى خود بجويد، چون از قريش بد كينه مأيوس است به سوى انصار مى‏رود. او درتاريكى شب به خانه‏هاى انصار روى مى‏آورد. تنها كسى كه او را تنها نمى‏گذاشت همسر بيمارش بود. زهراى ماتم‏زده جز براى يك مقصد و هدف كه عاليتر از تأثرات نفس و برتر از اندوهش بود نمى‏توانست و نمى‏خواست از خانه و بسترش كه كنار قبر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- بود، بيرون آيد؛ آن هدف همان ميراث پدر و پس از آن حق على در آن ميراث بود.


فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در اين مرحله‏ى زندگى، بر خود لازم مى‏دانست كه بپاخيزد، دعوت كند و تا مى‏تواند بكوشد، او دوش بدوش شوهر مظلومش ايستاد و با زبان كه تنها وسيله‏ى دفاعش بود به او يارى مى‏كرد… ولى همان كسانى كه در آن روز به پدرش تا پاى مرگ دست بيعت دادند و ياريش كردند اين دختر را يارى نكردند، ديگر آن خوى عربى، آن روحى پايدارى، آن خلق وفادارى از جان آنان رخت بربسته بود و خود شرمنده و سرافكنده بدين دگرگونى و سستى اقرار مى‏كردند و مى‏گفتند: اى دختر رسول خدا… ما با اين مرد (ابوبكر) بيعتى كرديم و گذشت!


فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- با تعجب جواب مى‏دهد:
آيا دست روى دست مى‏گذاريد تا ميراث رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- از خانه‏اش برده شود و در خانه‏ى ديگرى جاى گيرد (19)
«ابوبكر و عمر پس از آن كه زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- را آزردند و به خانه‏ى او كه خانه‏ى وحى بود يورش آوردند، به نزد او مى‏روند تا از او پوزش بخواهند، زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- آن دو را با هم مخاطب ساخت و گفت: آيا اگر حديثى از رسول خدا به شما بگويم باور مى‏داريد و به آن عمل مى‏كنيد؟ هر دو گفتند: آرى.


(فرمود:) شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آيا از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- نشنيديد كه مى‏فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من است و خشم فاطمه خشم من است، هركس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرإ؛؟؟ّّ دوست داشته و هركس فاطمه را خشنود كند مرا خشنود كرده است، و هركس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.
(گفتند:) ما اين سخنان را از رسول خدا شنيديم.
آنگاه روى و دو دست به سوى آسمان دراز كرد و با سوز دل همى گفت: من خدا و فرشتگان او را گواه مى‏گيرم كه شما تن، مرا به خشم آورديد و خشنودم نكرديد… اگر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- را ملاقات كردم شكايت شما را به او خواهم كرد» (20) آرى، عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در افكارش، بياناتش، رفتارش، تحمل و صبرش، عبادتش و… ظهور يافته است. او در تمام حالات، خدا را بر نعمتهايش حمد و ستايش گفت و خدا را بر دردها، مصيبتها و بلاها شكرگزار بود، وقتى رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: دخترم! تلخيهاى دنيا را به جهت شيرينى آخرت بنوش. پاسخ داد: «يا رسول‏اللَّه الحمدللَّه على نعمائه والشكر للَّه على الائه» و خدا اين آيه را درباره‏اش نازل فرمود:
«وَ لَسَوْفُ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضى (21)و بزودى پروردگارت آنقدر به تو مى‏بخشد كه راضى و خشنود م
ى‏
گردى».

 نظر دهید »

حضرت فاطمه (س)

18 اردیبهشت 1391 توسط جهان آرا

 



* فاطمه و همسرداری :
می‌دانیم که 3 اصل مهم در شکل گیری شخصیت فرد نقش دارند : وراثت- تربیت خانوادگی- محیط
حضرت زهرا از این 3 اصل مهم بطور کامل برخوردار بود و در همسرداری، خانه‌داری، تربیت فرزند هم به نحو مطلوبی استفاده کرد و بهره برد.
روزی حضرت علی از فاطمه پرسید : فاطمه جان آیا غذایی موجود است که بیاوری ؟
حضرت زهرا (س) فرمود : سوگند به خداوندی که حق و قدر تو را بزرگ شمرد 3 روز است که غذای کافی در منزل نداریم و همان مقدار ناچیز خوراکی را به شما بخشیدم و خود گرسنگی را تحمل نمودم.
امام علی (ع) فرمود : پس چرا اطلاع ندادی؟ حضرت زهرا گفت : پدرم مرا نهی کرده از شما چیزی بخواهم (بحار- جلد 14 صفحه 197)
فاطمه ، سختیها و گرفتاریهای خانه را تحمل می‌کرد و سنگ صبور شوهر بود. او برای وصل کردن آمده بود نه برای برخورداری از مال دنیا و به چیزی رسیدن. او علی را به نیکی و زیبایی یاد می‌کرد و صدا می‌زد.
روزی حضرت زهرا (س) مشغول آرد کردن گندم بود که شنیدند کسی در میزند . امام حسن و امام حسین (ع) در حالیکه مشغول بازی بودند رفتند به سوی درب خانه ولی حضرت زهرا می‌گوید بچه‌ها صبر کنید این نوع در زدن پدرتان علی است. بگذارید من می‌روم درب را باز میکنم. خودش را می‌تکاند و سر و وضع خویش را مرتب می‌کند و درب منزل را برای شوهر باز می‌کند.
اما برخی از ما چه می‌کنیم؟ درب یا زنگ خانه را که می‌زنند می‌گوییم بچه برو در را باز کن ، باباته !!!
آنقدر رابطه همسری و زناشویی، عاطفی- عمیق- همراه با عشق و ایثار و احترام- گذشت- رضای الهی بود که حساب ندارد. قرآن میفرماید : ما زنان را خلق کردیم که مایه آسایش و آرامش شما باشند . لتسکنوا الیها. سوره روم آیه 21
فاطمه همدل و دلدار علی است تسلی‌ ده خاطر اوست ، مشاور و همراه اوست، پناهگاه عـلـی است او امـانتدار علی بود و مشکل گشا ی علی.
امام علی (ع) می‌فرماید : وقتی بخانه می‌آمدم و به چهره زهرا نگاه می‌کردم تمام غم و اندوهم بر طرف می‌شد.
(شمه ای ازفضایل زهرا- محلاتی- صفحه 35) . امام علی میفرمایند :
- تا فاطمه زنده بود او را به خشم نیاوردم و او نیز کاری نکرد که من خشمگین شوم . (فاطمه- دکتر شهیدی- صفحه 80)
- من هیچ گاه از فاطمه کوتاهی ندیدم. (ریاحین الشریعه جلد 1 صفحه 9)
- امام خمینی (ره) فرمود : از دامن زن ، مرد به معراج می‌رود.
روزی حضرت زهرا (س) به امام علی (ع) فرمودند :
علی جان ! جانم فدای تو! جان و روح من سپر بلای جان تو!
یا اباالحسن، همواره با تو خواهم بود (نه به قول بعضی از زنان ما که می‌گویند :
تا پول داری رفیقتم، قربون بند کیفتم!!) چه در خیر و نیکی به سر ببری، چه در سختی‌ها و بلاها گرفتار شوی، همواره با تو خواهم بود.
در نهج البلاغه حکمت 234 ، امام علی (ع) می‌فرمایند :
برخی از نیکوترین خلق و خوی زنان ، زشت ترین اخلاق مردان است. مانند :
تکبر، ترس، بخل . پس هرگاه زنی متکبر باشد بیگانه را به حریم خود راه نمی‌دهد و اگر بخیل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ می‌کند. و چون ترسان باشد، از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند فاصله می‌گیرد. همچنین ، امام علی (ع) در حکمت 136 نهج البلاغه می‌فرمایند : جهاد زن این است که نیکو همسرداری کند.
آیه 34 سوره نساء می‌فرماید : فالصّالحاتُ، قانتاتُ، حافظاتٌ للغیب بما حَفِظَ الله.
پس زنان شایسته و سازنده، بافروتنی اطاعت کننده، نگهدارنده، و نگهبان اسرار و امور پوشیده هستند.
قنوت (قانتات) دراینجا به دو وظیفه اشاره دارد :
1- تمکین در برآوردن نیازهای جنسی همسر.
2- عدم خروج از منزل بدون اجازه شوهر.
عبارت حافظات للغیب ، نیز 3 وظیفه دیگر را مطرح می‌کند :
1- رعایت حرمت و حفظ حیثیت و شخصیت شوهر و اسرار زندگی در غیاب او (حتی در برابر بستگان نزدیک)
2- حفظ حریم ناموس در غیاب شوهر
3- حفظ امکانات و لوازم زندگی و پرهیز از تاراج مال و دارایی شوهر.
شیرین ترین اوقات زندگی، شاید بتوان گفت لحظاتی است که انسان چشم به معشوق خود می‌دوزد و او را می‌نگرد و عاشقانه با او صحبت می‌کند. و نهایت عشق و عاطفه خود را در کلام و نگاه ابراز می‌دارد.
زندگی حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) پر است از لحظات عاشقانه و شیرین هرچند که مدت آن کم بود (حدود 9 سال). پس کیفیت زندگی مهم است نه کمیت آن. زنی می‌گفت :‌ که 30 سال است با این مرد (شوهرش ) ازدواج کرده‌ام ولی یک روز آب خوش از گلویم پایین نرفته است.
فاطمه و تربیت فرزند :
فاطمه ، فرزند را موجودی با ارزش و با اهمیت می‌داند که والدین در برابر رشد، شخصیت و حفظ او مسئولند. کد بانو و مدیرخانه زن است و شوهر مسئول امرار معاش و کار بیرون ، تا زن بتواند فرصت بیشتری را بدون دغدغه در کنار فرزندان باشد. مادری که بچه را به مهد کودک و خانه پدربزرگ و … می‌سپارد و بعد خود ساعتها از خانه بدور است و خسته و کوفته می‌خواهد بچه‌داری کند، آشپزی کند ، شوهرداری کند چگونه می‌تواند واقعاً همه این وظایف را بخوبی انجام دهد!
خواهشی که از زنان و خانمهای محترم داریم این است که کارهای منزل را تا قبل از آمدن همسر به خانه ، انجام دهند تا فرصت بیشتری را در کنار همسر خود باشند نه اینکه تا موقع آمدن شوهر می‌شود خانمهامشغول آشپزی و جمع و جورکردن خانه می‌گردند.
جامعه‌ای پیشرفته است که فرزندان آن خوب تربیت شده باشند. فرموده‌اند که : بهشت زیر پای مادران است.
پیامبر اکرم می‌فرماید : اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم : فرزندان خود را بزرگ بشمارید و آنها را خوب تربیت نمایید.
در حدیث معروف کساء داریم که : امام حسن وارد منزل شدندو فرمودند : السلام علیک یا اماه ، فقلت و علیک السلام یا قره عینی و ثمره فوادی . یعنی امام حسن فرمود : سلام برشما مادر جان . و حضرت زهراء در جواب فرمودند : سلام بر تو ای حسن جان ، نور چشمم و ای میوه دلم .
خوب ببینید رابطه مادر با فرزند و تربیت خانوادگی، احترام به بزرگتر ، علاقه به فرزند و… درمیان این خاندان چقدر آموزنده و زیباست .
چند اصل در تربیت فرزند در خانه فاطمه وجود داشت :
1- هماهنگی بین زن و شوهر در تربیت فرزند 2- اصل انضباط و اخلاق شایسته
3- ایمان و عمل صالح 4- تقوا و پاکدامنی
5- نوازش و مهربانی 6- مبارزه با ظلم و بی عدالتی
7- نیکوکاری- شهامت- گذشت 8- بازی کردن و همراه شدن با بچه‌ها



فاطمه و خانه‌داری :
زن خوب فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشاه (سعدی)
به زندان قاضی گرفتار به که در خانه دیدن بر ابرو گره
چو طوطی کلاغش بود هم نفس غنیمت شمارد خلاص از قفس
اما بدانیم که ترقی و عظمت و موفقیت شوهر در گرو زندگی آرام و راحت و بدور از کینه و تک روی و … است. خانه به هم ریخته- ظاهر ژولیده زن- بچه‌های نامرتب- غذاهای بی حساب و کتاب و فضای ناآرام و نه چندان دلچسب زندگی ، مرد را دلسرد و آزرده خاطر می‌کند.
مرد باید در محیط خانه ، خستگی از تنش بیرون رود تا برای کار و تلاش روز بعد مهیا شود و انگیزه داشته باشد. زن باید کاری کند که مرد لحظه شماری کند که زودتر به خانه برسد و در کنار خانواده باشد.
فاطمه به همه امور خانه با عشق و علاقه رسیدگی می‌کرد. مانند :
- سر و سامان دادن امور داخلی خانه
- نظافت- تربیت بچه‌ها ، بازی و ایجاد سرگرمی برای آنها- ترتیب دادن مسابقه برای آنان
- پشم ریسی برای کمک به اقتصاد خانواده
- آسیاب کردن گندم یا جو
- آب آوردن از بیرون خانه
- هدایت، ارشاد و آموزش زنانی که تازه اسلام آورده‌اند.
فاطمه ، حجاب و عفاف :
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است.
ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است.
زن در حجاب مانند گوهر است در صدف .
زن باید در محیط خانه زیباترین و در خارج خانه ، ساده ترین باشد .
- مرد نابینا وارد خانه حضرت زهرا می‌شود ولی اوحجاب خود را حفظ می‌کند.
- حضرت زهرا در شب عروسی خود از پیامبر سئوال کرد ، پدر جان نصیحتی بفرمایید پیامبر فرمود : کار منزل با تو و کار بیرون با علی و فاطمه شکرگذار شد که پدر، او را از کار بیرون و از مواجه شدن با مردان نامحرم معاف کرده است.
- پوشاندن جنازه به غیر پارچه که برجستگی‌های بدن نمایان نشود. حضرت زهرا حتی به فکر جنازه خویش هم هست تا از چشم نا محرم مصون باشد و وصیت کرد که : جنازه ام را با چیزی غیر از پارچه بپوشانید تا برجستگی بدن معلوم نباشد .
امام علی و آخرین وداع با فاطمه :
خطبه 202 نهج البلاغه : (درد دل امام علی (ع) با پیامبر به هنگام دفن فاطمه (س))
سلام بر تو ای رسول خدا (ص)، سلامی از طرف من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است. ای پیامبر خدا، صبر و بردباری من با از دست دادن فاطمه کم شده و توان خویشتن داری ندارم . اما برای من که سختی جدایی تو را دیده و سنگینی مصیبت تو را کشیدم، شکیبایی ممکن است.
این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم و هنگام رحلت، جان گرامی تو میان سینه و گردنم پرواز کرد. پس همه ما از خداییم و به خدا باز می‌گردیم.
پس امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد و به صاحبش رسید از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم شب زنده داری است تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند.
به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکاری بر او ارجاع کردند.
از فاطمه بپرس و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر که هنوز روزگاری سپری نشده و یاد تو فراموش نگشته است.
سلام من به هر دوی شما، سلام وداع کننده‌ای که از روی خشنودی یا خسته دلی سلام نمی‌کند. اگر از خدمت تو باز می‌گردم از روی خستگی نیست و اگر در کنار قبرت می‌نشینم از بدگمانی بدانچه خدا صابران را وعده داده نمی‌باشد.


 

 3 نظر

غزل امام (شرح پریشانی)

17 اردیبهشت 1391 توسط جهان آرا

nt> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

م عاشقم مریض توام                                     زین مرض من شفانمی خواهم

من جفایت به جان خریدارم                                     ازتوترک جفانمی خواهم

ازتوجاناجفاوفاباشد                                             پس دگرمن وفنمی خواهم

توصفای منی ومروه من                                       مروه راباصفانمی خواهم

صوفی ازوصل دوست بی خبراست                         صوفی بی صفانمی خواهم

تودعای منی توذکرمنی                                       ذکروفکرودعانمی خواهم

هرطرف روکنم تویی قبله                                     قبله قبله نمانمی خواهم

همه افاق روشن ازرخ توست

طاهری،جای پانمی خواهم

 5 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

دلنوشته

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس