شخصیت حضرت ابوالفضل
شخصيت حضرت عباس (ع) پيش از واقعه کربلا
عَبَسَتْ وُجُوهُ الْقَوْمِ خَوفَ الْمَوْتِ
وَالْعَباسُ عليهالسلام فيهِمْ ضاحِكٌ يَتَبَسَّمٌ
لَوْلا الْقَضا لَمَحَا الْوُجُودُ بِسَيْفِهِ
وَاللّهُ يَقْضى ما يَشاءُ وَيَحْكُمُ(1)
(سيدجعفر حلّى)
اشاره
زندگانى حكمتآميز و غرور آفرين پيشوايان معصوم عليهمالسلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نكات عالى و آموزنده در راستاى الگوگيرى از شخصيت كامل و بارز آنان بوده و نيز درسهاى تربيتى آنان نسبت به فرزندان خويش، در تمامى زمينههاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق كاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهل بيت عصمت عليهمالسلام و به ويژه براى نسل جوان، خواهد بود.زندگانى پرخير و بركت اهل بيت عليهمالسلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است و پرداختن به بُعد حماسى و عرفانى زندگانى آنان و فرزندانشان كه در معرض پرورش و تربيت ناب اسلامى قرار داشتهاند، براى عامه مردم و بويژه جوانان، جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبليغ دينى خواهد بود.اين نوشتار سعى دارد با بررسى زندگانى حضرت عباس عليهالسلام پيش از رويداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، با نگاهى به فعاليتهاى دوران نوجوانى و شركت وى در جنگها، چهره روشنترى از ابعاد حماسى شخصيت آن حضرت را به تصوير كشد.
ولادت و نامگذارى
داستان شجاعت و صلابت عباس عليهالسلام مدتها پيش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد كه اميرالمؤمنين عليهالسلام از برادرش عقيل خواست تا براى او زنى برگزيند كه ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دين و كيان ولايت باشد.(2) او نيز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربيعه» را براى همسرى مولاى خويش انتخاب كرد كه بعدها «ام البنين» خوانده شد. اين پيوند در سحرگاه جمعه، چهارمين روز شعبان المبارك سال 26 هجرى به بار نشست.(3)
نخستين آرايههاى شجاعت، در همان روز، زينت بخشِ غزل زندگانى عباس عليهالسلام گرديد: آن لحظهاى كه على عليهالسلام او را «عباس» ناميد. نامش به خوبى بيانگر خلق و خوى حيدرى او بود. على عليهالسلام طبق سنت پيامبر صلىاللهعليهوآله در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سينه چسباند و بازوان او را بوسيد و اشك حلقه چشمانش را فرا گرفت. ام البنين عليهاالسلام از اين حركت شگفت زده شد و پنداشت كه عيبى در بازوان نوزادش است. دليل را پرسيد و نگارينهاى ديگر بر كتاب شجاعت و شهامت عباس عليهالسلام افزوده شد. اميرالمؤمنين عليهالسلام حاضران را از حقيقتى دردناك اما افتخارآميز، كه در سرنوشت نوزاد مىديد، آگاه نمود كه چگونه اين بازوان، در راه مددرسانى به امام حسين عليهالسلام از بدن جدا مىگردد و افزود: «اى ام البنين! نور ديدهات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بريده، دو بال به او ارزانى مىدارد كه با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز در آيد؛ آن سان كه پيشتر اين لطف به جعفر بن ابى طالب شده است.»(4)
اشك در چشمان ام البنين عليهالسلام حلقه زد، اما هرگز فرونچكيد؛ چرا كه اينگونه، طالع فرزند خود را بلند مىديد و هيچ چيز را برتر از اين نمىپنداشت كه فرزندش، فدايى راهِ امام خويش گردد. شادىِ جشنِ ميلاد عباس عليهالسلام با گريه درآميخت و شيرينى خرسندى تولد او با بغض سنگين حسرت، فرو خورده شد؛ ولى افتخار و غرور از چشمان همه خوانده مىشد.
خاستگاه تربيتى
عباس عليهالسلام در گسترهاى چشم به جهان گشود كه رايحه دلانگيز وحى، فضاى آن را آكنده بود و در دامان مردى سترگ پرورش يافت كه بر كرانههاى تاريخ ايستاده بود. در خانهاى رشد كرد كه از زيور و زينتهاى دنيايى تهى، اما از نور ايمان سرشار بود؛ خانهاى گلين با درى چوبى كه يادگار خانهدارى زهرا عليهاالسلام بود؛ خانهاى كه دهليز آن كانون خاطراتى تلخ و جانكاه براى على عليهالسلام بود و شايد با هر رفت و برگشت از آن، تلخى داغى سترگ، گلويش را مىفشرد؛ داغ زهرا عليهالسلام و دهليزخانه يادگارى بود از شجاعت و شهامت زنى در دفاع از امامت تا پاى جان.
پيداست كه عباس عليهالسلام نيز از همان آغاز و در همان خانه با مفهوم ستيز با ظلم آشنا شده است و از همانجا زمينههاى ايستادگى و جانفشانى در راه حق در او به وجود آمده است. در محضر پدرى كه پدر يتيمان بود و غمخوار و همزبان غريبان؛ پدرى كه لقمههاى اشك آلود را با دست خود در كام يتيمان مىگذاشت و 25 سال، و هر روز ثمره دسترنج خود را با نيازمندان تقسيم مىكرد. پدرى كه افسار دنيا را رها كرده بود و از هر تعلق وارسته و از هر كاستى پيراسته بود. مردى كه مدال سالها پيكار در ركاب رسول خدا صلىاللهعليهوآله را به گردن آويخته بود و بتهاى جاهليت را شكسته و خيبرهاى الحاد را در هم نورديده و فتح كرده بود و در دامان مادرى كه انگيزه ازدواج شوهرش با او را تا دم مرگ از ياد نبرد و آن را بُن مايه تربيت فرزندان برومندش قرارداد؛ او كه از همان آغاز فرزندان خود را بلاگردان فرزندان فاطمه عليهاالسلام خواست و پس از شهادت شوهر مظلومش، على عليهالسلام ، هرگز در حباله مردى ديگر قرار نگرفت.(5)